۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

انتقاد یک آنارشیست از آنارشیسمی که بود!

 تعریف آنارشیسم به عنوان جنبه ی جهانشمول جامعه در واقع کار توضیح اینکه چرا و چگونه آنارشیسم در کانتکست تاریخی بخصوصی ظهور می کند، و همچنین ترسیم مرزهای آن، و یا مشخص کردن خصوصیات طبقاتی و نقش آن در زمانی بخصوص را دشوار می سازد. با این همه تفاسیر، وجه مشترک تائوئیسم و اینترناسیونال اول در چه بود؟ اگر ما چنین لحظات و جنبش های متفاوتی را زیر عنوان آنارشیسم در یک گروه قرار دهیم، در شناسایی زمینه های اجتماعی آنارشیسم و یا دلایل صعود و سقوط آن در موقعیت های بخصوص با موفقیت بسیار اندکی روبرو خواهیم شد.

سیاست کار خانگی

نویسنده: Patricia Mainardi از گروه Redstockings - سال 1970

 
"اگرچه زنان از قدرت شوهران شکایت نمی کنند، با اینحال هر یک از شوهر خود و یا شوهر دوست خود گلایه می کند. این مسئله در مورد تمام موارد بردگی، حداقل در مرحله ی آغازین جنبش های رهایی طلبی، صادق است. بردگان در ابتدا از قدرت اربابان گلایه نکردند، بلکه از ظلم و ستم آنان شکایت کردند." - جان استوارت میل در باب انقیاد زنان
زن آزاد - بسیار متفاوت از آزادی زن! اولی اشاره به انواع مختلف چیزهای لذت بخش دارد (که گذشته از جاهای دیگرشان) باعث دلگرمی مردان رادیکال می شود. دیگری اشاره به کار خانگی دارد. اولی به معنی س.ک.س بدون ازدواج، س.ک.س قبل از ازدواج، مناسبات دنج خانه داری ("من با این خوشگل خانم زندگی می کنم") و از خود رضایتی از دانستن اینکه تو از آن مردانی نیستی که به جای یک زن، خواهان یک ضعیفه ی سربه زیر باشد، است. آن یکی بعداً خواهد آمد. بالاخره، کیست که هنوز هم خواستار آن کالای قدیمی، زن خانه دار آمریکایی، شوهر بودن، خانه و کودک باشد؟ کالای جدید؛ زن آزاد، بیشتر س.ک.س می کند و ترجیحاً شغلی نظیر رقصیدن، سفالگری یا نقاشی کردن دارد که می تواند با کارهای خانه نیز مطابقت داشته باشد.
در طرف دیگر، رهایی زن قرار دارد - و کار خانگی. چه؟ می گویی که کار خانگی ناچیز و پیش پا افتاده است؟ چه عالی! این درست همان چیزی است که بنده در ذهن داشتم. به نظر کاملاً معقول و مستدل می آید. ما هر دو دارای شغل بودیم و بایستی چند روزی در هفته را کار می کردیم تا زندگی مان را بگذرانیم. پس چرا در انجام کار خانگی سهیم نشویم؟ این را به همسرم پیشنهاد کردم و او قبول کرد - اغلب مردان باحال تر از این هستند که شما را بار اول کامل رد بکنند. گفت که حق با توست. پیشنهاد منصفانه ای است. سپس اتفاق جالبی رخ داد. من این اتفاق را تنها می توانم با توضیح این مسئله شرح دهم که ما زنان بیشتر از آنچه که بتوانیم تصور کنیم، شست و شوی مغزی شده ایم، احتمالاً به خاطر سال های متعدد از مشاهده ی تلویزیون و دیدن زنانی که به خاطر کف براق اتاق ها به وجد می آیند و یا در اثر دیدن یقه های چرکین لباس ها در هم می شکنند. مردان چنین نیستند. آنان واقعیت اصلی و اساسی کارخانگی را از همان ابتدا تشخیص می دهند. که کار خانگی کار پست و قبیحی است.

ساختار اقتصادی آنارشی

اندیشمندان آنارشیستی نظیر باکونین باور داشتند که نهادهای "سیاسی" یک جامعه ی آزاد بایستی مبتنی بر اتحادیه های محل های کار باشند. این در حالی است که کروپاتکین کمون را در قلب اقتصاد و جامعه ی  آناشیست-کمونیست خود قرار می داد. از اینرو، جداسازی و تقسیم قالب های اجتماعی و اقتصادی در تئوری آنارشیستی صریح و روشن نیست، که بایستی هم اینگونه باشد، چرا که جامعه جدا از، و یا تابع اقتصاد نیست و نمی تواند هم باشد. یک جامعه ی آنارشیست تلاش خواهد کرد تا قالب های اجتماعی و اقتصادی را تلفیق کند. با قرار دادن قالب اقتصادی در درون قالب اجتماعی، جامعه ی آنارشیست تلاش دارد تا از گذر خسارات جانبی مرتبط با فعالیت های اقتصادی به جامعه جلوگیری کنند. همانطور که Karl Polanyi به درستی بیان می کند، کاپیتالیسم "به معنی اداره ی جامعه به عنوان ضمیمه ی فرعی بازار است. به جای اینکه اقتصاد در مناسبات اجتماعی جای گرفته باشد، مناسبات اجتماعی در اقتصاد جاسازی شده اند." با توجه به عواقب منفی و ناگوار چنین چیدمانی است که آنارشیست ها خواستار وارونه کردن آن هستند.

فمینیسم، طبقه و آنارشیسم

جامعه ی کاپیتالیستی، متکی به استثمار طبقاتی است، اما وابسته به سکسیزم نیست. جامعه ی کاپیتالیستی در عرصه ی تئوری، به مقیاس وسیعی قابلیت سازگاری با رفتار برابر زن و مرد را دارد. این مسئله با توجه به نتایج مبارزه ی زنان در یکصد سال اخیر در تمام جوامع انسانی، قابل لمس است. در این مدت، بهبود عمیقی در همه ی جنبه های وضعیت زن و نگرش کلی به نقش طبیعی وی و حقوق او صورت گرفته است. از سوی دیگر، کاپیتالیسم خود را با نقش و جایگاه در حال تغییر زن در جامعه وفق داده است. در نتیجه پایان سکسیزم، لزوماً منجربه پایان یافتن کاپیتالیسم نخواهد شد. همچنین سکسیزم نیز می تواند حتی بعد از لغو کاپیتالیسم و جامعه ی طبقاتی به حیات خود ادامه دهد. سکسیزم احتمالاً اولین نوع ستمی است که تابحال به وجود آمده و نه تنها قبل از کاپیتالیسم، بلکه شواهد نشان می دهد که حتی قبل از ایجاد اولین جوامع طبقاتی نیز وجود داشته است. با پیشرفت و توسعه ی جوامع، ماهیت نوع ستم علیه زن، و شکل خاصی که به خود می گیرد، تغییر یافته است. زیر سلطه ی کاپیتالیسم، ستم علیه زن ویژگی های خاص خود را دارد. به طوری که کاپیتالیسم از ستم تاریخی به زنان برای انباشت سود و منفعت خود بهره برده است.

آنارشیسم و ساختار جامعه ی آینده

همانطور که رادولف راکر به درستی تاکید می کند، "آنارشیسم یگانه راه حل برای تمام مشکلات انسان نیست، و آنطور که اغلب آن را بر این اساس که تمام طرح ها و عقاید مطلق را رد می کند، اینگونه می خوانند، آنارشیسم، آرمان شهر یک ساختار اجتماعی بی عیب و نقص هم نیست. آنارشیسم به هیچ حقیقت مطلق یا اهداف نهایی قطعی برای پیشرفت انسان معتقد نیست، اما به کمال پذیری نامحدود چیدمان های اجتماعی و شرایط زندگی انسان ها، که همواره از عالی ترین شکل احساسات سرچشمه می گیرند، باور دارد، و به همین دلیل است که نمی توان یک ایستگاه نهایی و یا اهداف قطعی برای آن مقرر کرد."

هی آنارشیست... و چنین گفت لنین!

هی آنارشیست، مگر "دولت و انقلاب" لنین را نخوانده ای؟
این سوالی است که اغلب از منتقدان مارکسیسم، به خصوص منتقدان شکل لنینیستی آن، پرسیده می شود. دولت و انقلاب لنین، اغلب دموکرات ترین اثر او محسوب می شود و لنینیست ها آن را گواه غیر اقتدارگرا بودن لنین و پیروان عقاید او می دانند. از اینرو، این سوال از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بنابراین، پاسخ آنارشیست ها به اینکه دولت و انقلاب لنین نشانگر ذات دموکراتیک (حتی لیبرتارین) مارکسیسم است، چیست؟ آنارشیست ها به دو طریق به این سوال پاسخ می دهند:
نخست، بسیاری از جنبه های اساسی عقاید لنین را می توان در تئوری های آنارشیسم یافت و در حقیقت، این عقاید دهه ها قبل از آنکه لنین دست به نگارش این اثر بزند، بخش غیر قابل انکاری از آنارشیسم بوده اند. به عنوان مثال، باکونین در سال های 1860 در مورد نمایندگان قابل فراخوانی (mandated delegate یا recallable delagate) محل های کار متحد شده در قالب شوراهای کارگری به عنوان چارچوب جامعه سوسیالیستی لیبرتارین (libertarian socialist) و همچنین تشکیل میلیشیاهای مردمی برای دفاع از انقلاب سخن گفته بود. علاوه بر این، او بر این امر کاملا واقف بود که انقلاب یک پروسه است و نه یک رویداد و در نتیجه برای شکوفایی و پیشرفت، نیازمند زمان است.

زبان و بار جنسیتی آن*

زبان بی برو برگرد بخشی فعال از فرهنگ و روبناست. زبان انعکاس ذهنیت جامعه و چگونگی اعمال فرهنگ است. شاید اغراق نباشد که بگوییم اجزا گوناگون روبنا و فرهنگ از طریق زبان به هم متصل می شوند و زبان جایگاه ویژه ای در روبنای هر جامعه و تولید و باز تولید مناسبات حاکم نقش فعالی ایفا می کند. در جهان امروز زبان بهیچوجه نقش خنثی در رابطه با مناسبات میان مرد و زن نداشته و خود به ابزاری در تحکیم فرودستی زنان بدل شده است. از همین رو  مبارزه علیه زبان مرد محور مبارزه علیه بخش مهمی از سیتسم مردسالاری است. وقتی زبان را به چالش می کشیم بناچار بسیاری از مفاهیم مردسالارانه را در عرصه ایدئولوژی، فلسفه، اقتصاد، فرهنگ و باور عمومی به چالش کشیده ایم...